چهل روز است که در فراق پدرم می‌نالم و شب‌هایم را به امید دیدن رخسارش در خواب به صبح می‌رساندم. 


 چِهِل شو هَسته بِبا بَزوئه پَر 

پئی ره نِشائه، مه دل بِمو دَر 

بِصتا بِصتا وِلِق دِمبه شه بِرمه 

خو وِزه بَیته، ته فکر دره مه سَر  

ترجمه فارسی

چهل شب است که پدر پرواز ابدی کرد 

پشت سرش را نگاه نکرد. قلبم از جایش بیرون آمد 

در خلوتم بدون سر و صدا از فراقش گریه می‌کنم

از بس به تو فکر می‌کنم چشمانم به خواب نمی‌روند 

دوستعلی علیخانی / بهمن نود و هفت 

با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرامی بنافت بپیوندید

benaft11@


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها