بنافت



تقدیم به کسانی که با توجه به کهولت سن هنوز هم کار می‌کنند تا دست‌شان را پیش هر کسی دراز نکنند. اما افسوس که چرخ زندگی آنان به سختی می‌چرخد. 

غم مه کَشه نیشْته خاطِرِ زِنا

بار فِروش نَشونه بَهیته صِدا

دلبر مریضه دوا خوانه مِجه 

رو نَنه خِنه بورِم مِن بی دِوا 

ترجمه فارسی

بخاطر مشکل زنم، غم و اندوه وجودم را فرا گرفت 

از بس داد زدم صدایم گرفت اما کالایم به فروش نرفت 

دلبرم مریض است از من درخواست دارو کرد 

چه جوری بدون دارو وارد منزل شوم و صورت دلبرم را نگاه کنم 

دوستعلی علیخانی / بهمن نود و هفت 



چهل روز است که در فراق پدرم می‌نالم و شب‌هایم را به امید دیدن رخسارش در خواب به صبح می‌رساندم. 


 چِهِل شو هَسته بِبا بَزوئه پَر 

پئی ره نِشائه، مه دل بِمو دَر 

بِصتا بِصتا وِلِق دِمبه شه بِرمه 

خو وِزه بَیته، ته فکر دره مه سَر  

ترجمه فارسی

چهل شب است که پدر پرواز ابدی کرد 

پشت سرش را نگاه نکرد. قلبم از جایش بیرون آمد 

در خلوتم بدون سر و صدا از فراقش گریه می‌کنم

از بس به تو فکر می‌کنم چشمانم به خواب نمی‌روند 

دوستعلی علیخانی / بهمن نود و هفت 

با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرامی بنافت بپیوندید

benaft11@



  عجب روزگاری بَیّه، همه بِرمه کِنّه. از سِر بَهیر تا نیم سِر و وِشنا »

ته خِنه هَسته ویلایی

مه خنه هَسته بلوکی 

ته دارنی سونا، جکوزی 

مه تَن شورون سیمانی

ته ماشین هسته میلیاردی

مه اتول پیکان قدیمی 

ته باغ دارنی هکتاری

مه باغچه، نیم خَویزی

ته غذا هَسته اعیونی

مه غذا نون پنیر سبزی

ته لباس ابریشمی 

مه چیت هَسته معمولی

ته سِر مونی نَدوندی

هَمِش گلایه کِندی

فقط شه خِد ره وینْدی

گونی نِدارمه هیچی 

دِنیا ره هورت بَکِشی

کِجه خوانی بَوِری

مِن کِمبه کارگِری 

زِنا شونه بار چینی

کِنِسته بارم زاری

از دست فقر، نِداری

ته داد زَندی از سِری

مِن غه کِمبه از وِشنی 

قدیما گوتِنه اینتی

سِر کِنده برمه زاری

نیم سِر هِم برمه زاری

وِشنا هِم برمه زاری 

معادل فارسی کلمات و ترکیبات

برمه کِنّه: گریه می‌کنند سِر: سیر نیم سِر: نیمه سیر 

وِشنا: گرسنه خِنه: خانه تن شورون: محل شستشوی بدن

نیم خَویز: معادل ۵۰۰متر چیت: نوعی پارچه 

رَخت: لباس خِد: خود ویندی: می‌بینی

هورت: بالا کشیدن کِجه: کجا بَوِری: ببری

بارچینی: کندن میوه از درخت کِنِسته: برای کی

بارِم: بگویم زَندی: می‌زنی وِشنی: گرسنگی

غه کِمبه: فریاد می‌زنم گوتنه اینتی: این‌طور می‌گفتند

دوستعلی علیخانی / دی نود و هفت 


تقدیم به پدران و مادران پیری که در مناطق کوهستانی مازندران ست دائم دارند و آخر هفته چشم به راه فرزندانشان هستند تا دیدار تازه شود. 

یِلاقِّ وَرف سرهایته راه بِمو بَند

ماشینِ زنجیر بوسته دَکِته هَند

غزل ره بار هاکِنم خِرْدْ و خِراک 

نِنا منتظره، وَرفْ کِمبه دَس‌کَند 

ترجمه فارسی

ییلاق را برف فرا گرفت جاده مسدود شد 

زنجیر اتومبیلم پاره شد داخل کانال افتاد 

لوازم مورد نیاز و خوراکی را بار اسب سفیدم می‌کنم

چون مادرم منتظره، برف را با دست‌هایم کنار می‌زنم تا به او برسم 

دوستعلی علیخانی / بهمن نود و هفت 



وَرِقه در بِمو بوردْمه سربازی  

کَلّه ره تاس هاکِردِنه دژبانی 

نظام جمع و رژه صدای شیپور  

هَمِش وِنا بوشیم تابع دستور

میدون تیر و صحرا و خشمِ شو 

قِرار نِدارِمْبی هَمِش دو به دو  

اَمه غذا  لوبیا،  عدس پِلا 

اَرمونِ ننای بَپته غِذا 

آفتابی روزِ گرمی و سوزِ شو 

مه چِکِلِ تَن ره هاکِردِنه او 

بیدار باش صِوی، غه‌ی فرمانده

خو وِسته لوچِمه، بَیمه درمانده

نگهبونی، تیناری و دلتنگی 

آزار دِنّه روح سرباز خدائی

مرخصی شومبه خِشحال و خندون 

دَگِردِستنِ ماقع اَسری بارون

بِبا مِسته دَق دَقه دِنه پیغوم 

کِلاه ره چَرخ هادی زود وونه تِموم   

ساعات شه سَر جا جه نَخِرنه تِکوم 

روز وِلار هایته، خِلمِت نَوونه توم 

مه کمر یِراق و تِفِنگ مِنه دوش 

کی سربازِ دلِ گپ ره کِنده گوش

دوستعلی علیخانی / آبان نود و هفت 



زمونی که بچه بودم تموم برادرها و خواهرها زیر یک سقف بودیم. شب‌های طولانی، سرد و پربرف زمستون اون سالها، کنار بخاری هیزمی، مادرجون همراه یه سینی چای با تنقلاتی مانند گندم برشته شده، کشک و گردو از ما پذیرایی می‌کرد. 

خیلی دلتنگ اون شب‌ها هستم. واقعا دلم برا اون شب‌ها لَک می‌زنه. 


وَرفِ لانگه کِمبه ته راه بَوو باز 

لَله ره وا کِمبه تِسته زَمبه ساز 

گَن‌ویشته و کشک و اَغوز شب چَره

مه دست ویشتر بَر نِنه ته نَ ناز 

ترجمه فارسی

برف‌ها را کنار می‌زنم تا راهت باز شود 

در لَله‌وا می‌دمم و برایت آهنگ می‌زنم

با تنقلاتی مانند گندم برشته شده، کشک و گردو از تو پذیرایی می‌کنم

بیشتر از این در توانم نیست ناز نکن و از من بپذیر 

دوستعلی علیخانی / دی نود و هفت 



خانه‌های قدیمی مناطق ییلاقی مازندران را دریابیم

با توجه به ورود تکنولوژی و ساخت منازل به سبک شهر  در مناطق ییلاقی استان مازندران خانه‌های قدیمی هر روز تخریب می‌شوند و جای آن‌ها را خانه‌هایی از جنس تیرآهن، بتن، آجرهای سفالی و . می‌‌گیرند. 

خانه‌های ییلاقی استان مازندران معمولا از گِل، سنگ و چوب درست می‌شدند. این  مصالح به وفور در این مناطق وجود داشت و پولی زیادی هم بابت آن پرداخت نمی‌شد. ساخت خانه‌ها معمولا با مشارکت بستگان و دوستان انجام می‌‌شد بنابراین هزینه ساخت آن زیاد نبود. 

یکی از مزایای مهم خانه‌های قدیمی عایق بندی آن بود. عرض دیوار آن معمولا پنجاه الی شصت سانتیمتر بود و همین امر باعث می‌شد در فصل تابستان گرما و در فصل زمستان سرما به راحتی در آن نفوذ نکند. پوشش آن چون از تخته بود مانع نفوذ گرما و سرما می‌‌شد. همچنین از پشت بام بعنوان انبار آذوقه مانند برنج، گندم، جو و . مورد استفاده قرار می‌گرفت.

به دلیل شیب‌دار بودن زمین در مناطق ییلاقی، اکثر خانه‌ها زیرزمین داشتند که از آن جهت نگهداری مرغ، بره‌ها و گوساله‌ها استفاده می‌کردند. 

جنس درب و پنجره هم از چوب بود و داخل اتاق طاقچه‌های متعددی داشت که وسایل ضروری و پر کاربرد را داخل آن قرار می‌دادند.   

سکوی این خانه‌ها دارای ستون‌های چوبی بود و بین دو ستون را با چوبی اتصال می‌دادند و از آن جهت پهن کردن البسه استفاده می‌‌کردند. جهت حفاظت از کودکان بین ستون‌ها نرده‌های چوبی تعبیه می‌کردند تا مانع سقوط آنان شوند. 

اما در حال حاضر شاهد تخریب این خانه‌ها هستیم چون روستایی در روستا زندگی نمی‌کند تا با توجه به فرهنگ، شغل و آداب و رسوم خودش خانه‌اش را درست کند. افراد خوش‌نشینی که در حال حاضر در ر‌وستا که چه عرض کنم در شبه شهر »اقدام به ساخت خانه‌های کاغذی کردند الگوی آنان خانه‌های شهری است که هیچگونه با فرهنگ روستا سازگاری ندارد. 

خانه کاغذی : خانه‌ای که با آجرهای سفالی ده سانتیمتری ساخته شود. این خانه‌ها به دلیل عرض کم دیوارها گرما و سرما را سریعتر وارد فضای خانه می‌کنند به همین دلیل مناسب مناطق سرد و ییلاقی نیستند.» 

دوستعلی علیخانی / دی نود و هفت 



 وَرف بنافتِ تَن اِسپه رَخت دَکِرده

کوه و ویشه یکرنگ، زیبا هَکِرده

همه جا بِوارِسته نِدائه فَرق 

اینجه لَمه اونجه دَمه نَکِرده

ترجمه فارسی

برف قامت دهستان را لباس سفید پوشاند 

همه جا را زیبا کرد و یکرنگی را به ارمغان آورد

هیچ فرقی قائل نشد و همه جا نعمتش را بذل و بخشش کرد 

مکانی را آباد و مکان دیگری را خراب نکرد 

دوستعلی علیخانی / دی نود و هفت 





تقدیم به پدر بزرگوارم که چشم از جهان فرو بست و به دیار باقی شتافت و همچنین تمامی پدرانی که دست‌شان از دنیا کوتاه است و بار سفر ابدی را بستند. 

شه جان بِبا وِسته » 

مه ستون زندگی بیهی بِبا 

مه چش سو، دِلخشی بیهی بِبا 

مه عِتِوار و دلگرمی ته بیهی 

چِل دَکِتبوم، خَطِره وَری شیهی  

مه سَرِ سائه بیهی، اِفتابی روز

وَرفی روز خِشکِ په، گیتی دَمِ سوز 

ببا مَحکِم بیهی ته مِثلِ خِرو 

سختی شه دوش کَشی، غم داهی فِرو

شه دلِ گوشه داشتی، غم و غِصّه 

زِوون گِره بَزه، تِک مَشتِ خنده

از دست کار وَل و وِل بَینه اَنگوشت 

ته تنِ گوشت بورده بَموندِسه پوست 

ته چش پِر بَیّه پیتکی، دوش بَیّه روک 

ته گوش پِتی بَهییه، هِستِکا پوک 

ته بوردِن جه سِره ره بَهیته غم 

گتِ خنده بورده اَسری نَنه کم

سِره مِره به ته دیگه نی‌یه چـَم 

ته قابِ عکس ره ویمبه دل وونه جَم 

ببا اَمجه مَگه ته بَهی خسته؟

تِره مُخبِر بیمه، گیتْمه ته دَسته

نو خِنه بَخری، تِره بو مِوارک 

سِرخِ گِل بیاردْمه، خِجیر و خارک 

در ره زِِلفین بـَزوهی نَکِندی باز

دسته گِل ره بَهیر، خوامبه بارِم راز

ته قَوِر سَر لَمپا ره مِن کِمبه سو 

ته لینگِندون خِسِمبه بِهی مه خو 

ترجمه فارسی

پدرم ستون زندگی‌ام بود 

پدرم نور چشمانم و دلخوشی‌ام بود 

پدرم اعتبار و دلگرمی‌ام بود 

هنگام مشکلات، خطر را به جان می‌خریدی

روزهای گرم سایبان سرم بودی

روزهای برفی مانند چتری بودی که مانع سوز و سرما می‌شدی 

بابا مانند کوه خرو » محکم و استوار بودی

سختی‌ها را به دوش می‌کشیدی و غم را در وجودت می‌ریختی

در گوشه دلت غم و غصه را بایگانی می‌کردی

زبانت را کنترل می‌کردی و لبت پر از خنده بود 

از بس کار کردی انگشتانت از فرم افتادند

گوشت بدنت آب شد و پوستت باقی ماند 

چشمانت را لکه‌ی ابری فرا گرفت و پشتت خمیده شد 

شنوایی‌ات کم شد و دچار پوکی استخوان شدی 

با رفتنت خانه را غم فرا گرفته است 

دیگر خنده‌ام بلند نیست و اشک چشمانم بند نمی‌آید 

بدون تو در منزل احساس راحتی نمی‌کنم 

قاب عکس‌ات را می‌بینم و کمی آرام می‌شوم 

بابا مگر از ما خسته شدی 

بابا از تو مواظبت، کمک و یاریت می‌کردم 

بابت خرید منزل نو به تو تبریک می‌گویم 

گل سرخ زیبایی برایت آورده‌ام 

درب منزلت را قفل کردی و باز نمی‌کنی 

بیا دسته گل را بگیر می‌خواهم رازم را به تو بگویم 

بر سر مزارت چراغ روشن می‌کنم 

در زیر پایت می‌خوابم بلکه به خوابم بیایی

دوستعلی علیخانی / دی نود و هفت 



چن روز پیش بوردمه مَله، اتّا شو نِنای پَهلی بَموندسمه

باتمه فردا خوامبه بورم شهر

باته وچه جان ویشتر بَموند

باتمه کار دارمه ننا 

باته دوندی مه دل چه چی خوانه

باتمه نا 

باته مه دل ونه انده ورف بزنه که راه دَوِسته بَوو تا ته ویشتر مه پهلی بموندی 

من هم از زوون شه جان مار اینتی باتمه


مه اَرمون هَسه، ورف بَزِنه تا چاج 

دَمه بَزِنه ته بَوّی هاج و واج 

وَرف پِندِس هِدا بَوّه بَیره ته راه 

ته مه وَر بَموندی دِل بَزِنِم لاج

ترجمه فارسی

 آرزو دارم آنقدر برف ببارد تا سقف خانه را بپوشاند

آنقدر باد و بوران بیاید تا تو متحیر و مبهوت شوی

آنقدر برف زیاد ببارد تا مسیر رفتنت را مسدود کند

تا قلبم را باز ‌کنم و تو را در آن جای دهم بلکه کنارم بمانی 

دوستعلی علیخانی / اسفند نود و هفت 





طرز تهیه لور در دهستان بنافت 

به آب بدست آمده از پنیر پندیر او » می‌گویند. آب حاصله از پنیر را داخل دیک ریخته و روی اجاق قرار می‌دهند تا به جوش بیاید زمانی که ماده‌ا‌ی سفیدرنگ و نیمه سفتی روی آن ظاهر شد آن را داخل پارچه‌ای نازک و تمیز می‌ریزند و گره‌ی محکمی زده و آن را آویزان می‌کنند تا آب آن خارج شود.

ماده سفت شده‌ی داخل پارچه را لور می‌گویند که معمولا همراه با نان در وعده‌ی غذایی صبحانه یا عصرانه میل می‌کنند. 


در سنوات گذشته دامداران بنافتی به کارگاه‌های پنیرسازی که در سطح منطقه فعالیت داشتند شیر تحویل می‌دادند، مرسوم بود که بعد از عملیات پنیرسازی مقداری  آب پنیر یا پندیر او » را از صاحب کارگاه دریافت کرده و تبدیل به لور می‌کردند.  

نویسنده : دوستعلی علیخانی


تقدیم به مادر عزیزم که همیشه یار و یاورم بود.

مامان جون روزت مبارک


نِنا وه چِکِل به چِکِل تَجِمبه 

تِسپه لینگ وومبه، دازه ره مِجِمبه

کوه‌ی اورشِمک چیمبه، بَوّی درمون

کوه‌ی سوزی تِسته پلا پَجِمبه

ترجمه فارسی 

برای تو ای مادرم از این کوه به آن کوه می‌روم 

پا از روی خارهای گیاه گون عبور می‌کنم 

تا جهت درمانت از کوه گیاه دارویی آویشن بچینم 

و از سبزی های معطر کوه برایت سبزی پلو درست می‌کنم 

دوستعلی علیخانی / اسفند نود و هفت


بهترین هدیه برای یک مادر این است که ببیند نهالی که آن را پرورش داده است سبب خیر برای او و دیگران شده است. 

دیروز مادر مرا کول می‌کرد. امروز وظیفه من است که به پاس زحماتش او را کول کنم و به اموراتش برسم. 

پِسِر چِش سو، روح تِسته تَجِنه

بِدونِ ته مه چِشمون نَخِسنه

مه نِهال ره بَوین چِتی هِدا بار 

پِسِر مِره اِسا شه دوش کَشِنه

ترجمه فارسی

پسرم نور چشمانم هستی روحم به سویت پرواز می‌کند

بدون تو هیچوقت چشمانم به خواب نمی‌روند

ببینید چطور نهالم، عاقبت به بار نشست 

پسرم حالا عصای دستم شده و مرا به دوش می‌کشد 

دوستعلی علیخانی / بهمن نود و هفت



طرز تهیه لور در دهستان بنافت 

به آب بدست آمده از پنیر پندیر او » می‌گویند. آب حاصله از پنیر را داخل دیک ریخته و روی اجاق قرار می‌دهند تا به جوش بیاید زمانی که ماده‌ا‌ی سفیدرنگ و نیمه سفتی روی آن ظاهر شد آن را داخل پارچه‌ای نازک و تمیز می‌ریزند و گره‌ی محکمی زده و آن را آویزان می‌کنند تا آب آن خارج شود.

ماده سفت شده‌ی داخل پارچه را لور می‌گویند که معمولا همراه با نان در وعده‌ی غذایی صبحانه یا عصرانه میل می‌کنند. 


در سنوات گذشته دامداران بنافتی به کارگاه‌های پنیرسازی که در سطح منطقه فعالیت داشتند شیر تحویل می‌دادند، مرسوم بود که بعد از عملیات پنیرسازی مقداری  آب پنیر یا پندیر او » را از صاحب کارگاه دریافت کرده و تبدیل به لور می‌کردند.  

نویسنده : دوستعلی علیخانی


 

گالِش مِنزِلِ کنسرت دارنه صِفا 

تِلِمِ ساز دِنه خِجیرِ صِدا

جونِکا خوندِنه، مَنگو زَنده تال 

گوکِ‌زا شَنگول هَسّه کِنده سِما 

ترجمه فارسی 

کنسرت گالش منزل صفای دیگری دارد 

ساز تلم صدای خوب و دلنشینی دارد 

گاو نر می‌خواند و گاو ماده با زنگوله‌اش ساز می‌زند

گوساله شاد و سرخوش است و می‌رقصد  

دوستعلی علیخانی / بهمن نود و هفت 

گالش مِنزل : محل نگهداری گاو‌ در جنگل یا صحرا

تِلِم : وسیله‌ای که با آن از ماست کره می‌گیرند

گالش صِوی مِنزِلِ سو کوشِنه

خالِک ره مار دِنه، مَنگو دوشِنه 

ماسِنه پَرِ دَسته زَنده تِلِم 

کره ره خیک کِنده بازار روشِنه

 ترجمه فارسی 

گالش صبح زود چراغ داخل کلبه را خاموش می‌کند

گوساله را به سمت مادرش روانه می‌کند تا گاو را بدوشد

دسته‌ی پره‌ی تلم را می‌گیرد و مشغول تلم زدن می‌شود

کره را داخل مشک می‌ریزد و در بازار می‌فروشد

دوستعلی علیخانی / بهمن نود و هفت 

ته وِسته گالش بَیمه بوردْمه ویشه  

ته ‌وِسته شه لینگ ره بَزومه تیشه

ته وِسته خوی دِله گوتْمه پیشه

ته وِسته قطع هاکِردِمه شه ریشه

ترجمه فارسی 

به خاطر تو به جنگل رفتم و به شغل گالشی روی آوردم 

به خاطر تو هنگام کار با تیشه پایم را زخمی کردم 

به خاطر تو وقتی که خواب بودم دچار پریشانی می‌شدم 

به خاطر تو ریشه‌ام را قطع و نیست و نابود کردم 

دوستعلی علیخانی / دی نود و هفت 

گالشی هاکِردْمه کوه و مازِرون

دارِه سَر وَلگ و واش گیتْمه زِمِسّون

سِن هفتاد، قِد بورده، قَد بَیّه کَمون

گو ره را هادِم مِن سمت قَورِستون

ترجمه

در کوه و دشت های مازندران دامداری کردم 

در فصل زمستان بالای درخت می رفتم و برای دام برگ و واش تهیه می کردم

به سن هفتاد سالگی رسیدم، نیرو و قدرت ندارم، اندامم مثل کمان خمیده شد

بخاطر همین دام هایم را باید مانند خودم روانه‌ی قبرستان کنم 

شعر: دوستعلی علیخانی / آبان نود و پنج 


مِن تِسته هوا ره هاکِرْدْمه تمیز       

اکسیژن هِدامه بَیمه ته کنیز 

نِشْتْمه لائز تِره آواره هاکْنه   

ته مِره رِز هاکِردی با تورِ تیز 


ترجمه فارسی

من هوای پاک و تمیز را به تو هدیه دادم 

اکسیژن مورد نیازت را تامین کرده و به تو خدمت کردم

جلوی سیلاب را گرفتم تا خانه‌ات خراب نشود و آواره نشوی 

اما تو چی؟ با تبر تیز به جانم افتادی و مرا قطعه قطعه کردی  


دوستعلی علیخانی / اسفند نود و هفت 



بهارِ سبزه‌زار ، دل وِنه دَوِّم 

مه مَنگو خالک مار، دل وِنه دَوِّم 

اَتّا خَله اَرمون مشت هسته مه دل 

مه پِسر نومزه‌دار، دل وِنه دَوِّم 

ترجمه فارسی

بهار فصل سرسبزی است دوست دارم باشم تا از زیبایی‌هایش لذت ببرم 

گاوم گوساله‌ی کوچک دارد دوست دارم باشم تا از او مراقبت کنم 

آرزوهای زیادی را در قلبم جای دادم 

پسرم نامزد دارد دوست دارم باشم تا برایش جشن عروسی بگیرم 

دوستعلی علیخانی /  اسفند نود و هفت 


بوی بِهار دَپیته اَمه دیار 

وَنوشه بَچینِم خاطرِ نگار 

تشی سِمبارِ او ره بیارم جوش

دَم هادِم وَنوشه بِرای دلدار

ترجمه فارسی

بوی بهار تمام محله‌ی ما را خوشبو کرد 

به صحرا بروم و برای نگارم بنفشه بچینم 

آب سماور آتشی را به جوش بیاورم 

تا برای دلدارم دمنوش بنفشه دم کنم 

دوستعلی علیخانی / اسفند نود و هفت 


بهار و زمستون بَیتِنه کشتی

بهار بزکش بَزو هاکِرده مستی

زمستون هِم با فنِّ پلنگ‌شکن 

بهار ره بِنه بَزو، بَیته هستی

ترجمه فارسی

بهار و زمستان سر شاخ شدند و کشتی گرفتند

بهار، زمستان را فن بزکش زد و خوشحال شد 

زمستان فن پلنگ‌شکن را روی بهار اجرا کرد 

پشت بهار را به زمین زد و همه چیزش را گرفت

دوستعلی علیخانی / اسفند نود و هفت 

توضیحات

بزکش

برای اجرای این فن باید کشتی گیر با یک دست، گردن حریف را در اختیار بگیرد و با دست دیگر مچ را مهار کند. بدین ترتیب کشتی گیر می تواند حریف را به پل برده یا حداقل او را خاک کند

پلنگ شکن

 در فن پلنگ شکن، کشتی گیر، حریف را به سمت خود کشیده و با قدرت دست و حرکت پا او را از پشت به روی تشک می اندازد.


 




به خاطر طغیان رود تجن ساری متاسفانه جزیره مصنوعی، سرویس های بهداشتی، فضای سبز، وسایل ورزشی، مسیر پیاده رو و پیست دوچرخه سواری پارک ملل شهر ساری کاملا زیر آب رفت.

تجِنِّ غِظ بَهیته بِموئه لو 
مَردِم ره هول هِدا بَیته چِشِ سو 
شه وَر پَهلی ره هاکِرده زِر و رو 
غِب هاکِرده پارک مِلل زِرِ او 

ترجمه فارسی

رودخانه تجن عصبانی شد و طغیان کرد 
باعث وحشت مردم شد و خواب را از چشمانشان گرفت
هر چیزی که اطرافش بود، تخریب کرد 
پارک ملل ساری را زیر آب غیب کرد 

دوستعلی علیخانی / اسفند نود و هفت

با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرامی بنافت بپیوندید

benaft11@



اَمرو مِره حال و هوای عید دهه پنجاه بَوِسته

یادِش بِخِر

نو رَخت کِردِمی مُخبِر بیمی تا تیل نَووشه

بعد هِم شیمی عیدی گردش

گت‌نِنا اَمه جیف پِستونه کِرده و گت‌بِبا هِم دوزار پول اِماره عیدی دائه

چنده ذوق کِردِمی 

بعد هِم شیمی فامیلا و همسائه سِره

اِماره بَپته مرغنه عیدی دانه

مِرغِنه جنگی هم شور و حال خارِکی داشته 

اَزِه ی کِردِنه و به جای اینکه مرغنه‌ی تِک ره تَک هادِن وِنه کَش ره تَک دانه 

همین وسته اَزِه ماقع دعوا کَتِمی و هِئی جه قهر بیمی 

چَن دَقه بعد با پا در میونی رفق دیگه ه‍ئی جه خار بیمی

عید اون گِدر خَله ساده اما صمیمی بییه 

مردم شه کور رگِ په شینه تا وشون پهلی عید دیدنی نشیبون قانع نینه

اینا ره بَنِویشتِمه تا نسل جدید از حال و هوای اون روزا باخَوِر بَووشِن

--------------------------------------------------------ـ

دل خوانه رَفِق قدیم هادِم وَنگ 

مِرغِنه ره با هم دیگه هادیم جنگ 

مَشنا مه جیف مَشت هاکِنه پِستونه

دل گَبـــای دوزاری وه بَیّـــه تـنـــگ

ترجمه فارسی 

دلم می‌خواهد دوست و رفقای قدیمی را صدا بزنم 

تا با همدیگر بازی تخم مرغ جنگی راه بندازیم 

دوست دارم مادربزرگم دوباره جیبم را پر از سنجد کند 

دلم برای دو ریالی پدربزرگم که بابت عیدی به من می‌داد تنگ شده است 

دوستعلی علیخانی / فروردین نود و هشت 



سال ۱۳۹۸ سال کدام حیوان است؟ 


بر اساس باوری قدیمی و محاسبات انجام شده سال ۱۳۹۸ سال خوک است. خوک را سمبل و نماد  ثروت و فراوانی می‌دانند در سال خوک کار فراوان است و گردش پول عادلانه است. بچه هایی که در سال خوک به دنیا می‌آیند در رفاه و آسودگی زندگی می‌کنند. 

یک سری ضرب المثل مازندرانی در مورد خوک جمع‌آوری کردم با مطالعه این ضرب المثل ها متوجه شدم که پیشینان ما نه تنها خوک را سمبل ثروت و فراوانی نمی‌دانند بلکه از خوک به عنوان سمبل زشتی و بدی و حیوانی که از منطق به دور است و فقط با زور کار را پیش می‌برد یاد کردند.  

خی ره باتنه ته خنه خراب بیه، باته این دارِ بن نیه اون دارِ بن

خی بَخِره پاره وونه

خی کِله، خی عملِ انه

این هوای دله، خی تیمِجار نشونه

خی ره پیشی دنه، مردم وه شوپه دنه

باتنه، خی وچه کنده یا مرغنه باهوته این حرومی جه هر چی باری بر انه

وِراز خی ره موندنه

خی قَلت و قرآن 

شه لینگه خی لینگ تن نوند

خی اندا زور دارنه 

خِدی خی ره موندنه

ونه فِنی خدی خی مافور ره موندنه

وِراز خی و سِم درد 

خی مرغنه نکنده امه طالع کنده

شال کار بی بو کسو بخره، خی دار کوپا ره له دا 

خی ورف او بخرده

خی گردن ره دارنه

خی واری بل دارنه 

خی واری فخ اینگنده 

خی اندا عقل دارنه 

خی دم ره وسندنه

وِره خی نَخرنه

هر کی ونه خَوِر باته وه خی هسته آدمِ دانشمندی بییه

 دوستعلی علیخانی / فروردین نود و هشت 


  اویِ دلِ گپ »


دیروز مِره التماس کِردی بِهِم 

اَمرو دست و لینگ دَکِتی که نِهِم 

تا دیروز مه وِسته کَتِنی دعوا 

اَسـا کـه بِمـومه بَـهیمـه بـلا؟

مِن وِنا بِوارِم هستِمه نِعمِت 

شِمه بی‌تدبیری جه بَیمه نِقمِت

سدِّ طبیعی مِسته بییه ویشه 

اَرماتوری جه بَوری سدِّ ریشه

کوه‌ی کَش ره بوتی، بَزوئی ته دار

ویلا بِساتی، مه خِشی بورده مار 

ویشه چَن لا بییه هاکِردی تک لا

مه خِنه رِق بدائی، بَیتی مه جا 

تفریحگاه مه دلِ سر ته بِساتی

وِلِق هِدائی، اون وَتِّر نِساتی

مه راه په پِل بِساتی تا بوری یور 

نَخِش بِساتی مه راه هاکِردی کور 

تِره یاد دَره مِره دائی آزار 

اِسا برمه کِندی، گونی ته شه زار 

دیروز مِن پیاده ته بیهی سوار 

گونّه دست بالای دست دَره بسیار


ترجمه فارسی 


  حرف دل آب »

دیروز التماس می‌کردی تا ببارم 

امروز به دست و پایم افتادی تا نبارم 

تا دیروز به خاطر من جنگ و دعوا داشتید 

حالا که به سراغ همه آمدم بلا و مصیبت شدم 

من باید ببارم چون برای شما نعمت هستم 

اما با بی‌تدبیری شما مایه رنج و عذابتان شدم 

جنگل مانند سد طبیعی مرا در خودش جا می‌داد

اما شما با اره‌موتور ریشه‌ی این سد را قطع کردید 

کوه را کندی، درخت را قلع و قمع کردی 

جایش ویلا ساختی و خوشی را از من گرفتی

جنگل چندین لایه داشت اما شما جنگل را تک لایه کردید  

خانه‌ام را خراب کردی و جایم را اشغال کردی

روی قلبم محل تفریح و گردش درست کردی 

مرا تحت فشار قرار دادی اما حاضر نشدی آن سوتر تفریحگاه بسازی

سر راهم پل ساختی تا از روی آن عبور کنی 

اما پل غیراستاندارد درست کردی و راهم را بستی 

یادت هست مرا همیشه آزار و اذیت می‌کردی 

حالا گریه می‌کنی و از مصائب و گرفتاری‌هایت می‌نالی

دیروز من درمانده و پیاده بودم اما تو سواره بودی 

می‌گویند دست بالای دست بسیار است حالا تو درمانده شدی 


دوستعلی علیخانی / فروردین نود و هشت  



عَیدی گِردِش بوهِردی نَهیر اِراد 

زخمه پِشو نَده، جاش بَزِن ضِماد 

سونِ کور بور دِله‌، لال بِرو بِریم  

دلها ره وصل ها با روی گِشاد

ترجمه فارسی

موقع دید و بازدید عید از زندگی دیگران عیب و ایراد نگیر 

به جای باز کردن زخم زندگی مردم روی آن را دارو بزن 

مانند کور وارد خانه مردم شو و مانند لال خارج شو  

(چشم و زبانت را کنترل کن و در پی عیب‌جویی نباش)

با روئی گشاده و باز دلها را به هم پیوند بزن

دوستعلی علیخانی /  فروردین نود و هشت 


روزِ سِزده طبیعت هَستی مِهمون 

نَکوش حیوونا، نَورین دارِ جِو‌ون

ویشه ره تَش و آشغال نَده هدیه 

نِمِک ره بَخِردی نِشکِن نِمکدون

ترجمه فارسی

روز سیزده بدر مهمان طبیعت هستی  

درست نیست حیوانات را از بین ببری و درختان جوان را قطع کنی

به جنگل آتش و آشغال هدیه نده و موجب تخریب آن نشو  

وقتی که نمک کسی را خوردی سزاوار نیست نمکدانش را بشکنی

دوستعلی علیخانی / فروردین نود و هشت

با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرامی بنافت بپیوندید

benaft11@


زبان حال مردم سیل زده‌ی استان‌های مازندران، گلستان، لرستان و خوزستان

مه زاری وه، بِرمه هاکِرده هِوا 

لائـــز را دِمـــبِـــدا، بَیـــّه مـه بـــِلا 

نِخوامبه مِسته بَوّی اَسری بارون 

کومِک نَهی، چه کورِک بَهی اِسا؟ 

ترجمه فارسی

هوا برای گرفتاری و بدبختی‌هایم گریه و زاری کرد 

آنقدر گریه کرد که سیل به را انداخت و موجب مصیبت شد 

از تو درخواست دارم دیگر برایم گریه نکن  

کمک کردن پیشکِشت، چرا برایم مایه دردسر و عذاب شدی؟

کورک: تورم و التهاب و جمع شدن چرک در زیر پوست »

دوستعلی علیخانی / فروردین نود و هشت 


تقدیم به عاشقان کوهستان و شفیته‌گان طبیعت 

مه دل چِکِل وه بَیّه اَتّا پِریک

بِشکِندیه تِریک چِکِلِ مِجیک  

اوزِر ته گِل رو هاکِرده نِخار 

پَکِر بَیمه، دل بِمو جِرَک جِریک

ترجمه فارسی

دلم برای کوه یک ذره شد و دلتنگش شدم 

تگرگ مژه‌های زیبای کوه را شکست

باد سرد و سوزان به صورت زیبایش آسیب رساند  

آزرده خاطر شدم و دلم برای کوه به درد آمد  

دوستعلی علیخانی / بهمن نود و هفت 

با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرامی بنافت بپیوندید

benaft11@


این روزها در جاده‌های منتهی به ییلاقات مازندران، دامداران در حال کوچ به مناطق کوهستانی هستند. راننده بزرگوار، با بوق های ممتد آرامش دام ها را به هم نزن و به آنها استرس وارد نکن به آرامی از کنارشان رد شو و با گوش دادن نوای زنگوله و های های مرد چوپان و گالش با آنان همراهی کن. 


بهار بِمو گالش بَیّه هوائی  

تَلِم و تِشک چِمِر زَنّه دِتائی

گوال تاجه‌ی اسب، وچون سرباری

گالش گو سمت یِلاق بَینه رائی

ترجمه فارسی

با آمدن فصل بهار دل گالش هوای وطن کرد 

گاو ماده‌ و گاو نر جوان همدیگر را صدا می‌زنند

گالش جوال را دو طرف اسب گذاشت و بچه‌ها را روی آن بست 

سپس با همراهی خانواده گاوهایش را به سمت ییلاق حرکت داد

 دوستعلی علیخانی/اردیبهشت نود و هشت

با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرامی بنافت بپیوندید

benaft11@




آقای بزرگوار، خانم محترم ، درخت نارنج به موقع شکوفه‌هایش را برای شما روی زمین می‌ریزد. بنابراین نیازی نیست جهت کندن بهار با چوب به او آسیب برسانی. 

بهار نارنج، بِهار ماه اَمه مهمون 

عطر اَفشونی کِنده با لب خندون 

بی‌مِنت شه بهار ره دِنه هدیه

سزاوار هسته وه بَوّه چو بارون ؟

ترجمه فارسی 

در فصل بهار، بهار نارنج مهمان ما است 

با لبی خندان کوی و برزن را عطر افشانی می‌کند

بدون منت گل‌هایش را به ما هدیه می‌دهد

آیا سزاوار است که با چوب به او آسیب برسانیم؟

دوستعلی علیخانی / اردیبهشت نود وهشت


با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرامی بنافت بپیوندید

benaft11@


شکارچی بِهار ماه تِفِنگ ها لال 

گپ بیاری تِفِنگ، چِنگ بَوّه ته بال 

شوکا و اِشکارگو هَسنه خالِک مار 

خِدایی، خالِکِ سَر نِل سیو شال 

ترجمه فارسی

شکارچی، در فصل بهار تفنگت را لال کن  

چنانچه تفنگت را به حرف بیاوری، دستت فلج شود 

چون در فصل بهار آهو و گوزن بچه‌ی کوچک دارند

ترا به خدا قسم، بچه‌ آهو و گوزن را عزادار نکن 

دوستعلی علیخانی / فروردین نود و هشت 


با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرامی بنافت بپیوندید

benaft11@



تقدیم به مادران زحمتکش دیارم که روزگار از آنان کینه به دل گرفته و رفاه و آسایش را تا آخرین لحظات حیات‌شان از آنان سلب کرده است.

رو نَنه هارشِم ته، اَنگوشتِ تِک تِک

قِلاش بَیّه ته دست، باز کِندی رِک رِک 

تیل بِندوسته ته لِینگ تا چشِ مِجیک 

کمرِ تا بوسته، بِموئی چِک چِک 

ترجمه فارسی 

خجالت می‌کشم از اینکه نوک انگشتان را نگاه کنم  

انگشتان دستت به خاطر کار سخت پاره شدند اما دست از کار نمی‌کشی

گل شالیزار از پنجه‌ی پا تا مژه‌هایت را فرا گرفته است 

از شدت کار انگار نخاع کمرت قطع شد و بدنت خرد شد 

دوستعلی علیخانی / اردیبهشت نود و هشت 



دوستعلی علیخانی / اردیبهشت نود و هشت 

تقدیم به دامداران و کسانی که به نوعی به کوه وابستگی داشتند اما به دلیل کهولت سن قادر نیستند به کوه عزیمت کنند و از دور با معشوقشان نجوا می‌کنند. 

شش پیچِ میانا ره بوهِرم لو

کَله هِنیشِم، هارشِم چَم‌چَمِ رو 

شه خاطرات ره پِشو زَمبه اوپرت

افسوس نَتومبه لماسیه بورِم خو 

ترجمه فارسی 

جاده شش پیچ روبروی روستای میانا را طی می‌کنم 

تا به منطقه کله برسم و از آنجا گذرگاه گوگلی را نظاره کنم 

خاطرات مرتع اوپرت را برای خودم مرور می‌کنم 

افسوس که به خاطر پیری نمی‌توانم به کوه لماسیه بروم و در کنارش خوابی آرام داشته باشم 

توضیحات

شش پیچ: جاده پیچ در پیچ روبروی روستای میانا که منتهی به روستای سنگده می‌شود. 

کَله: نام مکانی است که بر بلندای جاده شش پیچ و روبروی کوه واقع شده است. 

چَم چَم: گذرگاه گوگلی به مرتع اوپرت / مسیری که دارای پیچ‌های زیادی باشد.

اوپرت: مرتع تابستانه دامداران اهالی پاجمیانا

لماسیه: نام کوهی مشرف بر دهستان بنافت


ته خاطر چپون بَیمه بوردِمه یور 
کَتِل تَشِ‌دی مه چِش هاکِرده کور 
لَله ره وا کِمبه دیاری تِسته 
دل نِدارمه هیچوقت ته جه بَوّم دور

ترجمه فارسی
به خاطر تو چوپان شدم و روبروی روستا اقامت کردم 
دود ناشی از سوختن کنده‌ی داخل کلبه‌ام به چشمانم آسیب رساند
روبروی روستا می‌نشینم و برایت لله‌وا می‌نوازم 
چون دوست ندارم هیچوقت از تو دل بکنم و دورشوم

دوستعلی علیخانی / خرداد نود و هشت 


دار ماز 

دار یعنی درخت 

ماز یعنی زنبور عسل

بنابراین دار ماز یعنی زنبور عسل درختی 

زنبورهایی که در جنگل زندگی می‌کنند معمولا در شکاف درختان بلند و تنومند ( دار لاب ) ست می‌کنند عسل این نوع زنبور‌ها مزه خاصی دارد و بسیار گران قیمت می‌باشد. چون خرس به عسل علاقه‌ی زیادی دارد و از تنه درخت به راحتی بالا می‌رود بنابراین کسانی که جایگاه زنبور عسل را شناسایی کردند جهت در امان ماندن زنبورها، روی تنه درخت را با ورق‌های فی پوشش می‌دهند تا مانع رسیدن خرس به زنبور‌ها شوند. 



گزارش صعود به قله ۳۲۰۰ متری چین‌دِبِن


در آخرین روزهای فصل بهار به اتفاق ۱۶ تن از اعضای گروه کوهنوردی برنا 

(فرهنگیان ناحیه یک ساری) به دل طبیعت زیبا و کوهستان دیدنی منطقه دراسله زدیم.

ساعت ۱۵ روز پنج‌شنبه از ساری به سمت سوادکوه حرکت کردیم، وارد جاده آلاشت شده و سپس به سمت دراسله مسیرمان را ادامه دادیم. سپس به روستای کوچک و با‌صفای گلناب دره رسیدیم که مردی بزرگ، سخاوتمند و مهمان‌دوست جناب آقای مهدی کمالی، پدر بزرگوار آقای ابوالفضل کمالی دوست و همکارمان را در قلبش جای داده است. 

وقتی وارد منزل آقای کمالی شدیم با چهره‌ای خندان و روی گشاده سفره‌ای از مهر، محبت و صمیمیت برایمان گستراندند و ما را شرمنده اخلاق و رفتارشان کردند.

بعد از صرف عصرانه، آقا ابوالفضل ما را به سمت آبشار دِدَره که در نزدیکی روستا قرار دارد، هدایت کردند. وقتی به آبشار رسیدیم احساس کردیم آب با هنرمندی بر قامت رودخانه لباس عروس به تن کرده تا زیبایی‌‌اش را به رخ ما بکشد.

اطراف آبشار مملو از انواع و اقسام گیاهان بود که چشم هر بیننده‌ای را به خود خیره می‌کرد که بسیار جالب و تماشایی بود. 

بعد از گشت و گذار در اطراف آبشار به سمت منزل آقای کمالی برگشتیم و شب را در آنجا به صبح رساندیم.

صبح روز جمعه ۹۸/۳/۳۱ به اتفاق راهنمای گروه آقا ابوالفضل به سمت قله‌ی ۳۲۰۰ متری چین‌دِبِن حرکت کردیم. استارت کار گروه با سربالایی بسیار تندی آغاز شد که مجبور به استراحت در چند نقطه شدیم. 

سپس به چشمه پر آب اِسبوک که گیسوانش را در کف رودخانه پهن کرده بود و گل‌های وحشی دو طرفش را آذین بسته بودند، رسیدیم. آبی به دست و صورتمان زدیم و قمقمه‌ها را پر از آب کردیم.

 بعد از طی مسافتی به مرتع کولک‌چال که گالش‌ها در آنجا حضور داشتند رسیدیم. نفاری کوچک از جنس چوب که روی آن کیسه‌های دوغ بود و تِلِم (وسیله‌ی جدا کردن کره از ماست) توجه مرا به خودش جلب کرد، با مرد گالش گفتگوی کوتاهی انجام دادم و بعد از عکس انداختن آنجا را ترک کرده و مسیرمان را به سمت مرتع گزه ادامه دادیم.

بعد از پیمودن مسافتی که در بین راه مشغول کندن گیاه دارویی آویشن و چای کوهی بودیم به چشمه‌‌ی گزه که آب بسیار سرد و زلالی داشت طوری که سنگ‌های کف چشمه را به راحتی می‌توانستی بشماری، رسیدیم.

در کنار چشمه اتراق کردیم آتشی به بپا کرده و با جوشانده گیاه دارویی آویشن اعضای گروه پذیرایی شدند. 

راهمان را در پیش گرفتیم و به سمت قله‌ی صخره‌ای چین‌دِبِن که هنوز برف‌های باقیمانده از زمستان را در اطرافش جای داده بود، هجوم آوردیم. هر چه به قله نزدیکتر می‌شدیم سختی کار را بیشتر حس می‌کردیم.

بالاخره با همت و اراده‌ی پولادین اعضای گروه بعد از ۵ ساعت (با احتساب زمان  استراحت و صرف غذای بین راهی) بر روی شانه‌های سترگ قله‌ی ۳۲۰۰ متری چین‌دِبِن پا نهادیم و سرود فتح قله را خواندیم و خستگی راه از وجودمان رخت بر‌بست. 

نویسنده: دوستعلی علیخانی ۹۸/۳/۱  

تصاویر مربوط به صعود را در کانال benaft11@ ببینید

با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرامی بنافت بپیوندید

benaft11@



چهارمین جشنواره گل محمدی و گیاهان دارویی دودانگه

زمان:  ۱۲ الی ۱۴ تیر  ٩٨

راه دسترسی به جشنواره : 

الف) ساری‌، سه‌راه تاکام، جاده دودانگه، بخش دودانگه، شهر فریم   

ب) پل سفید، جاده پل‌سفید به دودانگه‌‌، بخش دودانگه، شهر فریم 


ساری تا دِدونگه، تِسته زَمبه پِل 

لِتکا کارِمبه، تِسته چَن رَقِم گِل 

گِلاب گِرمه، گِلِ سوری ته وِسته

وَلکه دِل ره اورگ هاکِنی مه دِل 

 ترجمه فارسی 

به خاطر تو، از ساری تا دودانگه را پل می‌سازم 

به خاطر تو، در باغم چند نوع گل می‌کارم 

از گل سوری برایت گلاب می‌گیرم 

تا تو دلت را به دلم گره بزنی 

دوستعلی علیخانی / تیر نود و هشت 




گزارش صعود به قله نیزوا 

روز بیست‌ویکم تیر نود و هشت به اتفاق اعضای گروه کوهنوردی برنا (فرهنگیان ناحیه یک ساری) از دو مسیر کیاسر-شهمیرزاد و سوادکوه-خطیرکوه در روستای چاشم حضور به هم رساندیم. 

ساعت ۸ صبح استارت کارمان را از روستای چاشم به اتفاق راهنما و سرقدم گروه آقای زدیم. 

در نگاه اول چشم‌مان به خانه‌هایی افتاد که مصالح آن از گل با درب و پنجره‌هایی از جنس چوب و سقف کاهگلی بود. درب حیاط این منازل با ظرافت خاصی نقش ونگار شده و دارای درکوب فی بودند. با دیدن این خانه‌ها مدتی به گذشته برگشتیم و حس فارغ شدن از زندگی صنعتی به ما دست داده بود. البته تعداد این خانه‌ها در روستا بسیار کم شده است و رو به ویرانی هستند. 

بعد از گذر از روستا، مسیر پاکوب به سمت قله نیزوا را با نظم خاصی در پیش گرفتیم و به چشمه‌ای با آب سرد و گوارا با حوضچه‌هایی زیبا و مملو از آب رسیدیم. 

با توجه به اینکه بعد از چشمه تا قله، چشمه‌ی دیگری وجود نداشت قمقمه‌ها را پر از آب کردیم و به مسیرمان ادامه دادیم.

در دامان کوهِ صخره‌ای بزرگ و زیبا، صبحانه صرف شد. سپس از بین شکاف باریک کوه رد شدیم و به مکانی پر از گیاه دارویی متکا و باریجه که با بوی خاص‌شان فضا را عطرآگین کرده بودند، پا‌‌ نهادیم.

این قسمت از سخت‌ترین مسیرهای صعود بود با توجه به فرسایش، سنگ‌های زیادی از کوه جدا شده بودند و احتمال پرتاب سنگ به سمت پایین بسیار بالا بود. بنابراین اعضای گروه با احتیاط قدم برمی‌د‌اشتند و در بعضی از قسمت‌ها مجبور شدیم دست به سنگ شویم. 

بعد از عبور از مسیر صخره‌ای وارد منطقه‌ی وسیعی شدیم که مملو از گیاهانی مانند گون و کنگر بود. قله نیزوا قلل فرعی زیادی دارد بعد از چندین فراز و فرود از قلل فرعی به دریاچه فصلی رسیدیم. ناهار را کنار دریاچه صرف کردیم و در مجموع مسیر نه کیلومتری را با شش ساعت کوهنوردی به اتمام رساندیم و بر بلندای قله‌ی ۳۸۱۰ متری نیزوا قدم نهادیم و با هم سرود فتح قله را خواندیم.

در مسیر برگشت از مسیر خطیرکوه به ساری از کنار آبشار روزیه رد شدیم و با آب‌تنی در استخر آب معدنی شور او » که آب بسیار سرد و زلالی داشت خستگی راه از وجودمان رخت بر بست.

نویسنده: دوستعلی علیخانی ۹۸/۴/۲۲


تصاویر مربوط به صعود را در کانال benaft11@ ببینید

با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرامی بنافت بپیوندید

benaft11@


 

اخیرا مادرم را به شهر پل‌سفید که چهار فرسخ با روستایمان دادوکلا فاصله دارد، جهت درمان نزد پزشک بردم. در بین راه مادرم از اوایل دهه چهل، زمانی که هنوز جاده اتومبیل‌رو احداث نشده بود و از سختی‌های آن دوران برایم صحبت می‌کرد.

مادر می‌گفت: زمانی که کوچک بودی وقتی مریض می‌شدی، جسم بی‌هوش تو را کول می‌کردم و با پای پیاده مسیر ۲۵ کیلومتری را طی می‌کردم و تو را نزد پزشک می‌بردم بعد از ویزیت پزشک و دریافت دارو مجبور بودم همین مسافت را طی کنم و به روستا برگردم. وقتی به منزل می‌رسیدم دیگر نای حرف زدن نداشتم و با پاهای تاول زده و عضلات گرفته از درد خواب به چشمانم نمی‌آمد.
حالا مادر مریض و من در پی درمانش هستم البته کار من با کار مادر قابل قیاس نیست. ایشان ۵۰ کیلومتر راه را پیاده جهت درمانم در طی یک روز می‌پیمود. اما من با اتومبیلم مسیر رفت و برگشت را در عرض یک ساعت به خودم زحمت دادم!
به قول شاعر :
میان ماه من تا ماه گردون       تفاوت از زمین تا آسمان است 
بدون اغراق می‌گویم  تفاوت کار من واقعا از زمین تا آسمان است.
شما را به خدا یک خرده به پشت سرمان نگاه کنیم و قدردان زحمات کسانی که از هستی خودشان گذشتند تا ما پایدار بمانیم، باشیم. 
هدف از نقل این موضوع بحث خودنمایی و تعریف از خود نیست فقط من‌باب یادآوری به خودم و آنانی که خدای ناکرده به والدین‌شان بی‌احترامی یا می‌کنند، بود.
در خاتمه برای خاطر دل مادرم اینطور سرودم:

چار فرسخ پیاده، مِره کَشی دوش 
مطب وَردی، درمون کِردی، یاردی هوش
هر چی کِمبه، ته خوبی نَنه جبران 
ته مهر و محبت، نَنه فِراموش 

ترجمه فارسی
با پای پیاده چهار فرسخ مرا کول می‌کردی 
مطب دکتر می‌بردی، درمانم می‌کردی و به هوشم می‌آوردی
در حقت هر کاری انجام دهم نمی‌توانم خوبی‌هایت را جبران کنم 
هیچوقت لطف و مهربانی‌ات را فراموش نمی‌کنم 

 نویسنده : دوستعلی علیخانی / مرداد نود و هشت 


 

 

در مسیر برگشت از قله دماوند، کوهنورد جوانی را مشاهده کردم که آشغال‌های مسیر را داخل کیسه‌ای جمع‌آوری کرده و پایین می‌آورد. با دیدن این صحنه از یک طرف خوشحال و از طرف دیگر ناراحت شدم. 
خوشحالی من به خاطر اینکه جوانی را دیدم که با توجه به خستگی راه در حفظ طبیعت کوشا بود و مسیر را پاکسازی کرد و ناراحتی من به خاطر اینکه عده‌ای در نابودی طبیعت کمر همت بستند و فقط شعار می‌دهند و هنوز به شعور نرسیدند. 
جلو رفتم بعد از سلام و احوالپرسی و تقدیر از کار ارزشمند ایشان عکسی از او گرفتم بعد از رد و بدل شدن چند جمله متوجه شدم که ایشان آقای قاسمی از شهر ساری هستند. خلاصه این بار احوالپرسی بیشتر شد و با زبان شیوای مازندرانی به گفتگو ادامه دادیم. 
به نظر من الگو بودن به سن و سال نیست همین جنس افراد می‌توانند به عنوان الگو برای دیگران معرفی شوند. 
به امید روزی که همه در حفظ محیط زیست کوشا باشیم تا امثال آقای قاسمی را به زحمت نیندازیم. 

عکاس و نویسنده:  دوستعلی علیخانی 


 

گزارش صعود به قله دماوند

بعد از چندین صعود موفق به کوه‌های مناطق دودانگه، چهاردانگه و سوادکوه و کسب آمادگی‌های لازم، زمان آن فرا رسیده که گروه کوهنوردی برنا (فرهنگیان ناحیه یک ساری) به بام ایران یعنی قله ۵۶۷۱ متری دماوند صعود کند. 

به همین منظور ساعت چهار و نیم بامداد پنج‌شنبه ۹۸/۵/۱۰ چهارده نفر از اعضای گروه مقابل اداره آموزش و پرورش ناحیه یک ساری سوار مینی‌بوس شدیم. ساعت هفت و سی دقیقه صبح به پلور رسیدیم. وارد محوطه فدراسیون کوهنوردی شدیم و پس از آن که صبحانه را آنجا صرف کردیم، با شور و شوق وصف ناپذیری سوار سه دستگاه پاترول و جیپ شدیم و به سمت گوسفند‌سرا که مدخل ورودی کوهنوردان از جبهه جنوبی به سمت قله دماوند است، حرکت کردیم.

به محض پیاده‌شدن از اتومبیل با دیو سفیدی مواجه شدیم که با لبخند و مهربانی آغوش باز کرده بود و انگار منتظر ما بود تا ما را در آغوشش بفشارد، ما هم به رسم ادب به دماوند سلام کردیم و کوله‌ها را کول کرده، بند کفش‌ها را محکم بسته و باتوم به دست با سرقدمی آقای که ده بار صعود موفق به قله دماوند داشته است، به سمت قله روانه شدیم. 

هر چقدر که به سمت بالا می‌رفتیم درصد شیب بیشتر می‌شد تا جایی که به ارتفاع ۴۰۰۰ متری رسیدیم از این به بعد کوهنوردانی که این ارتفاع را تجربه نکردند به دلیل سنگینی هوا و کم شدن اکسیژن از لحاظ تنفسی دچار مشکل می‌شوند در این حالت باید صبر و حوصله به خرج دهند و به مرور زمان خودشان را با شرایط موجود وفق دهند. به همین دلیل عده‌ای از افراد گروه دچار مشکل شدند بنابراین گروه به سه دسته تقسیم شد. 

افراد تندرو زودتر به بارگاه سوم که ۴۲۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد، رسیدند و مقدمات اسکان و شب‌مانی را در پناهگاه فراهم کردند. گروه‌های دوم و سوم نیز با تاخیر به پناهگاه رسیدند. 

وقتی که به بارگاه سوم رسیدیم با انبوهی از کوهنوردان و چادرهایی که در اطراف بارگاه برپا شده بود مواجه شدیم. معمولا کوهنوردان شب را در اینجا استراحت می‌کنند و صبح زود به سمت قله یورش می‌برند.

شش نفر از اعضای گروه تصمیم گرفتند به صعود ادامه ندهند و به همین مقدار بسنده کنند اما هشت نفر دیگر ساعت چهار بامداد جمعه ۹۸/۵/۱۱ به سمت قله حرکت کردند. بعد از اینکه آبشار یخی و کوه پستونکی یا منار را رد کردند و مسیری را طی نمودند وارد منطقه گوگردی شدند به واسطه شرایط حاکم بر منطقه خیلی از کوهنوردان در این مکان از لحاظ تنفسی دچار مشکل می‌شوند و چنانچه باد از سمت شمال به جنوب بوزد اوضاع حادتر شده و افراد دچار سوزش چشم می‌شوند به همین دلیل دو نفر از اعضای گروه از ادامه راه بازماندند و در نهایت شش نفر موفق شدند قله دماوند را فتح کنند و به افتخار صعود موفق با خالی کردن جای همنوردانی که موفق به صعود نشدند سرود شادی سر دادند. 

سپس مسیر برگشت را در پیش گرفتند تا این که در بارگاه سوم گروه شش و دو نفره به هم پیوستند و به سمت گوسفند‌سرا حرکت کرده و کارشان را به اتمام رساندند.

از آن سو، شش نفری که تا ارتفاع ۴۲۰۰ متری رفته بودند ساعت هفت و سی صبح ۹۸/۵/۱۱ از بارگاه سوم حرکت کردند و خودشان را به پای کوه رساندند و در فدراسیون کوهنوردی پلور منتظر همنوردان شدند.

این عده از فرصت استفاده بهینه کرده و بعد از صرف ناهار و استراحت به سمت رود هراز که آبی بسیار سرد و خروشان دارد، روانه شدند و در تنگه زمان که میان کوه‌های سر به فلک کشیده و با درختانی از بید واقع شده‌است، آب تنی کردند و خستگی راه را از وجودشان دفع نمودند. 

بالاخره دو گروه ساعت نه شب به یکدیگر ملحق شدند و ساعت سه بامداد شنبه ۹۸/۵/۱۲ به ساری رسیدند. 

اِسپه دِب روز و شو پِنی مازِرون 

دِشمِن، رَم دِنی با آرشِ کَمون 

ته بدخواه ره کِمبه مِن رِز و رَمون 

جانِ ناقابِل ره کِمبه ته قِربون 

ترجمه فارسی

دیو سفید (دماوند) روز و شب از مازندران نگهبانی می‌کند 

دشمنان این دیار را با تیر آرش فراری می‌دهد 

کسانی که بدی تو را می‌خواهند، خرد می‌کنم 

جان بی‌ارزشم را فدای تو می‌کنم 

نویسنده: دوستعلی علیخانی ۹۸/۵/۱۲



گزارش تصویری 

صعود به قله ۵۶۷۱ متری دماوند 

پنج‌شنبه ۹۸/۵/۱۰و جمعه ۹۸/۵/۱۱

گروه کوهنوردی برنا 

فرهنگیان ناحیه یک ساری 

اعضای حاضر گروه:  

آقایان : میرمحمدی، مهدوی، حیدری‌فر‌، علیخانی، رضوی، عطایی‌نژاد‌ها، شهریاری، داداشی. نبوی، سلطانی، فولادی، شعبانی،علامه‌قاسمی



جوبه میراثی از پیشینیان

به شیار بین دو طرف زمین که دارای فرو رفتگی است جوبه می‌گویند.

دامدارانی که در ارتفاعات کم آب دام‌هایشان را نگهداری می‌کنند معمولا با مشکل آب روبرو هستند. جهت رفع این مشکل اواسط اردیبهشت به کوه می‌روند.

اطراف و روی برف‌های داخل شیارها را که در فصل سرد سال روی هم انباشته شده‌اند با گیاه گون می‌پوشانند تا مانع رسیدن نور خورشید به آن شده و برف ها ذوب نشوند.

در ماه‌های تیر و مرداد مقداری از پوشش روی برف را کنار می‌زنند تا با رسیدن نور خورشید برف‌ها آب شوند و با ایجاد جوی کوچک در قسمت تحتانی جوبه آب را داخل حوضچه‌های کوچک ( اِستل) هدایت و ذخیره می‌کنند تا خودشان و دام‌هایشان از آن استفاده نمایند.

در حال حاضر به جای حوضچه‌های کوچک ورق‌های فی را به صورت حوضچه در می‌آورند و آب را در آن ذخیره کرده و مورد استفاده قرار می‌دهند. 

با تشکر ازآقای خورشیدی از دامداران قدیم مرتع گت‌بزنگاه ساکن روستای پهندر و هیکو به خاطر ارائه اطلاعات. 

نویسنده: دوستعلی علیخانی




        ترش هلی جه چِتی لواشک  دِرست هاکنیم


هلی ره بَشورین و دَکِنین لَوه‌ی دِله، دِتا لیوان او و اَتی نمک به وه اضافه هاکِنین.

بعد از اینکه قسمت گوشتی و تیم هِئی‌جه جدا بَینه وِره صافی دِله که وِنه زیر لَوه بِشتِنی دَشِندین کف دست جه مواد ره فشار هادین تا اوی مواد بِریم بِئه و لَوه‌ی دِله جمع بَوّه.

اتّا سینی بَیّرین وِنه دِله ره با رِغون چرب هاکِنین. مایع لَوه ره سینی دِله پَهن هاکِنین جوری که زیاد کِلِفت نَوّه.

آخِر سر هم سینی ره آفتاب دِله بِهلین تا سفت بَوّه بعد با چاقو وِره شه دلبخواه برش هادین و نوش جان هاکِنین یا فریز هاکِنین. 



 

آخِرِ هفته مه چِش راه کَشِنه 
مه روح پسر و دِتِر وه تَجِنه 
سَرِ قِرار نِهِن دل ره گِرنه غم 
خو وِزه گِرنه، مه گِس پَر کَفِنه 


ترجمه فارسی


آخر هفته چشم‌به‌راه و منتظر فرزندانم هستم 
روح من بخاطر دیدار پسر و دخترم بی‌تابی می‌کند 
چنانچه سرقرار به دیدارم نیایند دلم را غم فرا می‌گیرد 
خواب به چشمانم نمی‌آید، ناراحت و افسرده می‌شوم


دوستعلی علیخانی/ مرداد نود و هشت 


 فضای مجازی زَندی خاره گب 

دنیای واقعی دیم زَندی سَرتَب

فالوئر بَخری بَلکوم لایک بَووشی

دیمّه جِرِب بَکشی رِسوا نَووشی 

 

ترجمه فارسی

در فضای مجازی حرف‌های خیلی خوبی میزنی

اما در دنیای واقعی به صورت دیگران سیلی میزنی

دنبال کننده خریدی تا مورد توجه قرار گیری 

صورتت را با جوراب پوشاندی تا ماهیت تو معلوم نشود

 

دوستعلی علیخانی / مهر نود وهشت


چه وه جِلو مه دست و په کَفِنی
پِش‌سر مه سائه وه خَنجِر کَشِنی
مِن که شیره هیمه ته جه نَروتمه 
پس چه پِش‌سر مِنه کَر ره شَندِنی 

ترجمه فارسی
چرا در مقابلم به دست و پایم می‌افتی و تعظیم می‌کنی 
اما پشت سرم حتی برای سایه‌ام خنجر می‌کشی 
من که در حقّت خوبی کردم و هیزم تری به تو نفروختم 
پس به چه دلیل پشت‌سرم از من بدگویی می‌کنی 


دوستعلی علیخانی/ شهریور نود و هشت


گزارش صعود به قله  ۳۶۲۰ متری خِرو
 
صبح روز جمعه ۹۸/۶/۱۵ به اتفاق ده تن از اعضای گروه کوهنوردی برنا (فرهنگیان ناحیه ساری) از ساری به سمت دودانگه/ بنافت/ روستای سنگده حرکت کردیم. صبحانه را کنار چشمه تِلارسربند صرف کردیم. 
ساعت نه صبح به جنگل مرس‌سی رسیدیم، اتومبیل را آنجا پارک کردیم. بندهای پوتین را محکم بستیم و کوله را به دوش کشیدیم و به دل جنگل راش با درختانی با قامت‌هایی کشیده که همگی چتر سبز رنگی به سر داشتند، زدیم. 

بعد از جنگل راش پا به مرتع سرسبز و زیبای بندبن که گل‌های صورتی پیازی جلوه‌ی خاصی به محیط اطراف بخشیده بودند، نهادیم. وقتی سرمان را بلند کردیم با انبوهی از ابر مواجه شدیم که چهره چکل را به صورت نقطه‌ای پوشانده بودند و مناظر دلفریبی ایجاد کرده بودند. 
مسیر پاکوب بارگیرون را در پیش گرفتیم و در یک ستون با رعایت فاصله از میان ابرها عبور کرده  وارد مرتع زرجو شدیم. اینجا برخلاف دامنه کوه هوا صاف و آفتابی بود و دریایی از ابر زیر پایمان خودنمایی می‌کرد. در کنار چشمه زرجو استراحت کوتاهی کردیم و از دامنه دیواره‌ی تمام صخره‌ای زرجو گذر کردیم و به کوه سه‌گِسفِنِک رسیدیم. ‌
وقتی که پا به شانه‌های سترگ سنگ‌پرچیم نهادیم، قلل نرو و خرو و گوسفند‌سراهای اطراف آن را به نظاره نشستیم و ناهار را همانجا صرف کردیم. دامنه کوه را دریایی از ابر پوشانده بود و رقص ابرها واقعا دیدنی بود. 

قله نر‌و در سمت راست و قله خرو در سمت چپ ما واقع شده بودند. مسیر قله خرو را در پیش گرفتیم بعد از شش ساعت کوهنوردی بر فراز قله خرو سرود همدلی و دوستی را در قلب کوهستان خواندیم.
هنگام برگشت از کنار قله نرو عبور کردیم چشمه نرو هم تشنگی را از وجودمان رفع کرد و بدین صورت رسم مهمان‌نوازی را به جا آورد. 
مسیر بَپِّری را در پیش گرفتیم بعد از پیمودن مسافتی وارد دریایی از ابر شدیم هر چقدر که پایین‌تر می‌رفتیم ابرها فشرده‌تر و دامنه دید ما کمتر می‌شد طوری که دید مفید ما به چهار الی پنج متر رسیده بود. 
با توجه اینکه بنده و یکی از دوستان این مسیر را قبلا طی کرده بودیم و نسبت به منطقه آشنایی کافی داشتیم توانستیم اعضای گروه را به سلامت از مرتع بندبن و جنگل مرس‌سی عبور دهیم و به سمت ساری روانه شویم. مسیر برگشت را چهار و نیم ساعت طی کردیم و در صحت و سلامت پرونده‌ی صعود به قله خرو را بستیم.   
نویسنده: دوستعلی علیخانی ۹۸/۶/۱۶

 

تصاویر مربوط به صعود را در کانال benaft11@ ببینید

با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرامی بنافت بپیوندید

benaft11@



دیروز خیابون دِله اَتّا از شاگردای چن سال پیش ره بدیمه بعد از کَش‌گیرون هاکِردپه از وه و وِنه زندگی خَوِر بَیتِمه. 
بَدیمه اَسری وِنه چِش هِرت بَکِرده و وِنه دیم ره بَشِسته.
باتِمه چه بِرمه کِندی؟
باته مه زِنا مه جه جِدا بَیّه.
باتِمه چه چیسته؟ 
باته به خاطر اینکه نتونستمه وِنسته زندگی اون چنونی جور هاکِنم. 
البته مِن آدِمه تنبل و بیکاره نَیمه امّا با این وضعیت اقتصادی مه دست ویشتر بر نِمو. 
باتِمه مگه قبلا شه وضع ره وِنِسته ناتی؟
باته باهوتمه، وه هِم قبول هاکرده اما بعد از یک‌سال با هم دَیّن مه جه جِدا بَیّه. 
زمونه ره بَوین هِئی جِدا بَیّن سون پیرَن دَکِش هاکِردن بَیّه. چه وه اینتی بَیّه؟»
من هِم وِنه دل خاطری اینتی باتمه.
ته که مه پا نَهی چه بَهی هِمراه
دست به بند بَرِسی بَزوهی درجا 
باتِمه مه راه اَتی دارنه چالوک 
اِسا دل گِرو بَیتی بَهی جِدا
 
ترجمه فارسی
تو که نتوانستی پا به پایم بیایی چرا همراهم شدی 
وقتی به سربالایی رسیدی، متوقف شدی 
به تو گفته بودم که مسیرم مقداری چاله دارد 
حالا که دلم را به گرو گرفتی از من جدا شدی 


دوستعلی علیخانی/ شهریور نود و هشت 



ته قَوِر سَر دِکاشْمه چَن رَقِم گِل 
سِرخ و زرد و اِسپه، خاطِرِ ته دِل
شمع سو هاکِردِمه، گِل بَوینی خار 
ته گِلِ رو نَدیمه، لینگ بَیّه شِل
ترجمه فارسی 
بر سرمزارت چند رقم گل کاشتم 
برای خاطر دلت گلهایی به رنگ سرخ، زرد و سفید کاشتم  
شمع را کنار گلها روشن کردم تا گلها را خوب ببینی
امّا صورت نازنینت را ندیدم و از پا افتادم 
دوستعلی علیخانی / تیر نود و هشت



توک
 
توک به چوبی دراز که یک طرف آن دوشاخه باشد گفته می‌شود. 
از این چوب به عنوان نگهدارنده شاخه‌های پر بار درخت استفاده می‌شود تا شاخه نشکند. 
ساده ترین نوع توک را می‌توانید از  شاخه‌های درختان سیاه‌ریشه یا درختان جنگلی که شرایط توک را داشته باشند گرفت. 
تهیه این نوع توک برای باغدارانی که در حاشیه جنگل باغ دارند راحت و مقرون به صرفه است. اما برای کسانی در قسمت جلگه‌ای باغ دارند تهیه آن مشکلاتی دارد. 
در قسمت جلگه نی در اطراف رودخانه‌ها، کانال‌های آب و اطراف زمین به وفور وجود دارد از این نی‌ها می‌توان به دو صورت توک درست کرد.

روش اول: نی را به اندازه مورد نیاز ببرید بعد از شاخه‌های درختان قطعه چوبی که به شکل v  و به طول تقریبی پانزده سانتیمتر را ببرید سپس چوب v شکل را داخل سوراخ نی کنید و بدین صورت توک بسازید.

روش دوم: چنانچه تهیه چوب v شکل برای شما مقدور نبود یک قطعه نی سی سانتیمتری به نی پایه ببندید طوری که شاخه درخت بین دو قطعه نی مستقر شود.  
  دوستعلی علیخانی / مهر نود و هشت



مریضی ناصر و اَشنافه

خوامبه از سال هزار و سیصد و پنجاه و پنج بارم. اون ماقع ناصر کلاس پنج دَیّه.
میونه‌ی چله‌ی زمستون بییه بَدیمه ناصر دِ‌سه روز هَسته مدرسه نِنه. بوردِمه وِشونِ سِره بَدیمه ناصر لای دله کَته و درد جه داد و فِریا کِنده.

وِنه مار باته ناصر ره باد بَیته و راه بَتونده بورده. خَله پَکر بَیمه این خَوِر ره به همکلاسی‌ها و آقا معلم باتِمه. 

بَدیمه مدرسه نِموئن ناصر به ده پونزه روز بَرِسییه. بنده خِدا ره دکتر هِم نَوِردِنه وه از درد نا روز داشته نا شو. پوست و هِستکا بَیّه وِنه تن و دیم گوشت بورده.

وِنه مار گوته: هر وقت نومِ دکتر ره گِرمی یا خوامبی شال و کِلاه هاکِنیم تا ناصر ره دکتر بَوِریم اَشنافه اِنه، همین وِسته گت‌ترای فامیل و هِمسائنون گونه چون اَشنافه یا صَوْر بِمو ناصر دکتری نییه. اَگه وِره دکتر بَوِرین وه فلِج وونه.
مَردِم اون زمونه اعتقاد داشتِنه اَگه کاری خوانه صورت بَیره، اَگه اَتّا اَشنافه بِئه بد هسته وِنا صَوْر هاکِنِن، تا وِشونِ سر بِلا نِئه. اَگه دِتا اَشنافه په در په بِمبو گوتنه جَخت بمو پس خارک هسته اون کار صورت بَیره. » 

شِمه سر ره درد نیارِم هر کی اِمو ناصر خَوِر گیر چَن رَقِم دوای گیاهی از کوکنار سر بَهی تا غوره، اورشمک،سیر و ره نوم وَرده و وِنه پییر مار به خِردِ ناصر بیچاره دانه. 
ناصر حال بِتّر نَهی روز به روز بدتر بَیّه اَنده وِنه حال خراب بَیّه که نَتونِسته مِوال بوره تا شه ره کناری هاکِنه. این ماجرا تا یک ماه طول بَکشییه. ناصر از درد خَله بی‌حوصله و بد اخلاق بَیّه. 

اَتّا روز ناصر بعد جوری قاطی هاکِرده باته مِره وِنا حَتمِن دکتر بَوِرین با داد و غه هاکِردِن حریف بَیّه. فِردای اون روزِ وَرفی وِنه پییر و مار وِره دوش هایتنه و تا خط سر بَوِردِنه سوار ماشین بینه و شهر پیاده بَینه و وِره پیش دکتر سلطان نومی که ناصر پییر آشنا هِم بییه بَوِردِنه. 

دکتر وقته ناصر ره بَدییه باته: تا الان کِجه دَینی ریکا ره کاردی هاکِردنی اِسا بیاردِنی مه پَهلی؟

ناصر پییر باته: آقا دکتر اِما هر وقت نوم دکتر ره گیتمی اَشنافه اِمو، همین وِسته وِچه ره دِر دکتر بیاردمی. 

دکتر اَتّا خَله وِشون ره دعوا هاکِرده باته: این گب‌ها هَمِش خرافات هسته. شِما اَتی لَس هادین اَگه مِن وِره راه دِم نِدامه شه مَطب در ره تیل گِرمه.
دکتر ناصر ره معاینه هاکِرده و اَتّا سوزن وِره بَز‌و و اَتّا پِشته دِوا هِم هِدا. 
ناصر ره بریم بیاردنه و راهروی دِله صندلی سر هِنِشِندینه. اَتی بِگذِشته ناصر باته مِره بَوِرین مطبِ دَروِن. 
ناصر دروِنِ نرده ره دِماسته و لَس لَس شه لینگ سر هِرستا. وِنه پییر و مار ذوق جه دَینه پر گیتِنه. ناصر تِک هِم مشتِ خنده بَیّه و آستوک آستوک اَتی راه بورده. 
وِنه پییر و مار ممنون‌دار دکتر بَینه و ناصر ره مَله بَوِردِنه. 

خرافات دست و لینگ ره کِنده زنجیر
فلِج کِنده زِندگی،  روح ره رَنجیر
نویسنده : دوستعلی علیخانی / مهر نود و هشت


 

با اَتّا تو ته دیم بَیّه لَب و لوچ
دارائی و قِت هِم هاکِردِنه کوچ
شه ره گیتی، رُخ کَشی مال و مِتا
بَدی دِنیا ته دست هاکِرده کِتا


ترجمه فارسی
با تبی صورت زیبایت کج و معوج شد 
دارایی و قدرت تو هم یکباره از دست رفت
خیلی مغرور بودی، مال و منالت را به رخ دیگران می‌کشیدی
دیدی چطور روزگار دستت را از همه چیز کوتاه کرد


دوستعلی علیخانی/ مهر نود و هشت

 

 

 



تیر ماه سِزده شوی اَمه مَله، قدیما

سزده شو، بِبا اَتّا کِرکِ سر ره وِرییه و نِنا وِره پَر کِرده و اَتّا ته‌چین مَشتی پته، جوری که گو رِغون بو آدِم ره شِفت کِرده و ماقع بَخردِن پِلا آدِمِ انگوشتِ تِک جه رِغون ره گیته. 

اون شو مارون با آرد گندم، دِله دَئی نون پَتنه. وِنه بِساتِن ره شِمه وِسته گومبه.

اَبِلّ، آرد ره خمیر کِردنه. وقته خمیر بِمبو لاقِلی دِله پیاز ره با گو رغون یا گِسفِن رِغون وِریشتِنه. بعد خمیر ره نون‌ساز سر اِشتنه و با نونِ‌کَر تَنِک کِردِنه، بَوریشته پیاز ره وِنه دِله کِردِنه، وِره تندیر دِله پَتِنه. 

اَمه مَله دِتا لال داشته، اَتّا بالا مَله، اَتّا هِم پایین مَلِه. هر کِدوم شه وِسته دوشتِره دار و شعر خون هم داشتِنه. شعر خون کَلِک سر بِمبو شعر معروف لال بِمو، لال بِمو، پار بورده اِمسال بِمو ره خوندِسته. با بِشنوستن صدای شعرخون وچه‌هایی که تَرسِندوک بینه بِرمه کِردِنه و شه پییر مار پِشت جا خِردنه. 

لال با اَتّا پِشته شیش خِن دله اِمو و همه ره با شیش تَک دا، اَگه کسی جا بِخِرد بیبو وِنه خَوِر ره گیتی وِره شیش زو و اَتّا شیش ره بومِ پشت دِم دا تا بوم خِر و برکت زیاد بَوّه چون بوم پشت دونه، گندم و اَپور چَپور دَیّه.
صاب خِنه دوشتره‌دار ره انعام، که همون دِله‌دَئی نون یا پِشت‌زیک و . بییه دائه. 

لال بالا مَله و پایین مَله، وقته میون مَله بَرِسی‌بیبون خِش دعوی، هِئی ره زونه و انعامی که از مِردِم بَیتنه ره هئی دست جه گیتِنه. جونتِرها هم اونجه جمع بینه وِشون خش‌دعوی ره تِماشا کِردِنه و فردا با دراز و دِمباله هِدائن، دیگرون وِسته تعریف کِردِنه.
 
اَره مرِدم اون گِدِر خَله ساده شادی ره شه خِنه یاردنه.

سِزده شو دل قَلی، کِنار شییه قَر
غم و غِصه یاد شییه وه زوئه پَر
لال اِمو خِن دِله غال غاله بییه
همه خِشال، خنده تِک ره گیته سَر
نویسنده: دوستعلی علیخانی / آبان نود و هشت 


اسب ره بار هاکِنِم، هِنیشِم سَربار
بورِم یِلاق وَری پیشِ جانِ مار 
خَله تومه نِنای چش دَره راه
وِنه دل ره بند بَزِنِم، بَوّه خار 

ترجمه فارسی
اسبم را بار می‌زنم و میان بارش می‌نشینم
به سمت ییلاق نزد مادر عزیزم می‌روم
خیلی وقت است مادرم انتظار مرا می‌کشد
بروم، قلب شکسته‌اش را بند بزنم تا خوب شود

شعر: دوستعلی علیخانی 


مه دَس چیسه دَکِته دیمِّ چِروک 
مه اشتها کور بَیّه بوسته تِروک 
مه لینگ وَل بَیّه بَهیمه عصاکَش 
مه چش مَشتِ مِیا سو دِنه پِروک 

ترجمه فارسی
دست و صورتم را چین و چروک فرا گرفت 
اشتهای من کور شد و ضعیف و ناتوان شدم 
پایم لنگ شد و عصا را با خودم می‌کشم 
چشمانم را ابر فرا گرفت و نور کمی دارد 

دوستعلی علیخانی / آبان نود و هشت 


خَله ساله بَهیمه مِن شهر‌نِشیر 
قاطی کِوریکِ دله بَیمه اسیر 

یِلاق بوردِمه بَلکوم دل بَوو وا 
بَدیمه یلاق ره سرهایته ویلا

آدِمای مَله بینه ناشناس
چِش عینک‌دودی و تن نَخِش لِواس

سِره سَر‌سَرِبِن، آیفون تصویری 
وِشونِ اِتول هِم بییه خارجی

فارسی و زِوونِ دیگه زونه گپ 
مِره اِشابینی وِشونا چپ چپ

مه سر سیو بَیّه، بَیمه تو به تو 
مِره تَب بَزو بَیته مردِ خِش رو

بَدیمه وه هسته دائی یارعلی
باته دِرِست ویمبه، هستی ذلفعلی؟

سونِ اِنار اَمه دل بَیّه پاره
خاطِراتِ قدیم یاد بِمو ماره

روزی یارعلی بییه گتِ مردی
زمین بَروته وَر هائیته سردی

اِسا بَیّه آرش خانِ سره‌دار
آخرِ ماه وِنه گیر اِنه دوزار

کی بورده، کی بِموئه اَمه مَله
دَندون بِمو، بِوازِندییه لوچه

ترجمه فارسی
خیلی سال است که من شهرنشین شدم 
داخل آپارتمان قوطی کبریتی گرفتار شدم
به سمت ییلاق رفتم بلکه دلم شاد شود
دیدم ییلاق را ویلاهای متعدد فرا گرفت 
دیدم آدم‌های داخل روستا ناشناس هستند
عینک دودی زده و لباس‌ نامناسب پوشیده بودند
خانه‌ها چند طبقه بود و آیفون تصویری داشتند
اتومبیل‌هایشان مدل بالا و خارجی بود
با زبان فارسی و دیگر زبان‌ها حرف می‌زدند
مرا چپ چپ نگاه می‌کردند
سرم گیج رفت، داشتم می‌افتادم
که مردی خوش‌رو مانع افتادنم شد 
دیدیم دائی یارعلی از اهالی روستا است 
به من گفت درست می‌بینم تو ذلفعلی هستی؟
به گریه افتادیم و مانند انار قلبمان پاره پاره شد 
خاطرات دوران گذشته‌ی روستا به یادمان آمد 
روزی یارعلی برای خودش مرد بزرگی بود 
وقتی زمینش را فروخت، بزرگی را هم فروخت
حالا سرایدار آرش خان (از ناکجا آباد) شد
منتظر است که پایان ماه مبلغ ناچیزی گیرش بیاید
چه کسانی آمده‌اند و چه کسانی رفتند 
وقتی دندان آمد لب را به عقب راند 

 دوستعلی علیخانی / آذر نود و هشت 

 


 

 اَگه لائز بِئه هورت بَکِشه پِل
 
اَگه وَرف لانْگه مِره هاکِنه شِل
 
چِش ره کوریک گِرمه اِمبه ته وَری 

مه دَس نییه ته وِسته بَهیمه خِل 

ترجمه فارسی 
چنانچه سیل بیاید و پل را با خودش ببرد 
اگر عبور از مسیر پر از برف پاهایم را ناتوان کند 
چشمانم را می‌بندم نزد تو می‌آیم 
چون دست خودم نیست دیوانه‌ی تو هستم 

دوستعلی علیخانی / بهمن نود و هشت



وَرفِ پیری هِنیشته مه سر و رو 
امّا سونِ جِوون کِمبه دو به دو 
مه سِن ره نِش، دل ره هارش جِوونه
تا لینگ همراهی کِنده کوه شومْبه لو

ترجمه فارسی
برف پیری، روی سر و صورتم نشست 
امّا مانند یک جوان بدو، بدو می‌کنم 
به سن من نگاه نکن، به قلبم بنگر که جوان است 
تا زمانی که پاهایم توان دارند از کوه بالا می‌روم 

دوستعلی علیخانی/ بهمن نود و هشت 


نارمه فِنی بِشکِن، جیف دَ مَمیج
گومبه یک رو بوش،یا کَجِک یا هویج
 ترجمه فارسی
نمی‌گویم بینی دیگران را بشکن و در جیبش کشمش بریز
می‌گویم دورو نباش یا زورگو باش یا مهربان باش 
شگرد چماق و هویج : یعنی گاهی با چماق طرف را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد و گاهی به او هویج می‌دهد و محبت می‌کند. 

دوستعلی علیخانی 
 

  


مازِرون نِخاره، تَن زَنده زِله
مهمون وَر نَینه عیدی، نَ گِله

عاقل‌، نِخار جه نِدارنه تِوقّع 

مازِرون شرمنده، نارْنه حوصله 

ترجمه فارسی
مازندران مریض است، بدنش درد دارد 
عید امسال پذیرای مهمان نیست، پس گلایه نکنید
انسان عاقل از شخص مریض توقع پذیرایی ندارد 
مازندران شرمنده مردم است، چون حال و حوصله ندارد
دوستعلی علیخانی / اسفند نود و هشت


اِمسالِ بِهار مردِم وِسته با بهار سال‌های قبل خَله فرق کِنده. امّا طبیعت شه کار ره انجام دِنه.
دارها سوز بَینه و بَعضه دارها شه سر اِسپه چادِر بِشتِنه. وَنوشه، گوجوجوک و چپ‌چپا صحرا ره مشت هاکِردِنه. هوا هِم کم‌کم دَره گرم وونه همه جا یک دست سوز بَیّه.
امّا مردِم کمتر این همه نو بَیّن ره حس کِنّه. بخاطر اینکه اَتّا غول به نوم کرونا بِمو  باعث آزار همه بَیّه. وقته استرس،اضطراب و ناگِرونی دَووشه آدِم خَله چیزا ره نَوینده. فقط به این فکر کِنده که این مریضی وِره یا وِنه خِنِواده ره نَیره.
نوروز خون‌ها هِم که پیغوم بهار ره اِیاردِنه، امسال وِشونِ پیغوم کِرونایی هسته. مردِم ره سفارش کِنّه مُخبر بوشِن و شه خِنه جه در نَشوئن تا این غول وِشونِ سر جه رفع بَووشه. 

 
باد بهارون بِمو 
عمو نوروزخون بِمو 

اَمه دیار بِمو غول
آدِمخوار هسته وه مول
وِره گونّه کرونا 
پیک ره کِنده مفتلا
باد بهارون بِمو 
عمو نوروزخون بمو

آی خواخر و آی بِرار 
با هم بِهِلیم قِرار 
خِنه جه در نَشوئیم
دستها ره خوب بَشوریم 
باد بهارون بِمو 
عمو نوروزخون بِمو 

اَگه بوهِردی بِریم 
ماسک ره بَزِن ته شه دیم 
دستِکَش ره بِهِل دست
این کرونا هسته پَست
باد بهارون بِمو 
عمو نوروزخون بِمو 

اَگه بوردی بینِ جَم
فاصله ره نَ کَم
مه حرفا ره هادی گوش
دور وونه غولِ چَموش
باد بهارون بِمو 
عمو نوروزخون بِمو 

دوستعلی علیخانی / اسفند نود و هشت

 


این روزا که همه بخاطر ویروس کرونا خِنه نِشیر بَیمی بِهتره که شه سِره دِله نون بَپِجیم. 
نیاز به تَندیر هِم نییه بِتومبی نونِ ساج ، دِله دَهی نون یا لَوه نون ره گاز رو بَپِجیم.

نون ساج (لواش) : 
❇آرد ره خمیر دِرِست هاکِنین
❇چونه‌ی خمیر ره به صورت اتّا ورق نازِک در بیارین
❇آخِر سر وِره بخاری هیمه‌ای سر یا ماهتابه‌ی دِله بَپِجین.

دله دهی نون:
⭐خمیر مائه جه آرد ره خمیر دِرِست هاکِنین
⭐اَتی صَور هاکِنین تا خمیر بِئه
⭐لا به لای هر چونه خمیر پیاز رِز بَهی که با رِغون سِرخ بَیّه دَکِنین
⭐وره نون ساز سر با نون‌کَر تَنِک هاکِنین
⭐ بعد وِره ماهتابه‌ی دِله بَپِجین.

لوه نون:
◻شکر، رِغون ، مرغنه، شیر و ادویه‌جات ره اتّا پیاله دله هِئی بَزِنین
◻بعد وره هِمرا با آرد و خمیر مائه خمیرِ شِل دِرِست هاکِنین
◻اَتی صَور هاکِنین تا خمیر بِئه
◻خمیر ره به دلخواه چونه بَیرین
◻وره نون سازِسر با نون‌کَر تَنِک هاکِنین
◻آخِر سَری وِره لَوه‌ی دِله بَپِجین.   
دوستعلی علیخانی / فروردین نود و نه 


کَشک ساغات دهستون بنافت

کشک چِتی دِرِست وونه؟

اَبِّل ماست ره تِلِم دِله کِنّه بعد با پَر ماست ره تَنِک کِنّه
وقته ماست دو بَیّه کره سر اِستِنه وِره گِرِنّه
تِلِمِ پاس ره در اِیارنه دو ره کیسه مِتقال دِله کِنّه
بعد دو نِپاره سر اِعِلِنّه وِنه سر سنگ چینّه تا ونه او بوره 
ماقعی که دو اَمبِست بَیّه وِره لاک دِله کِنّه 
اَتی وِره نمک زَنّه بعد وِره با دست حالت دِنّه ( گِرد، سه‌گوش)
تخته سر ردیف چینّه و اِفتاب دِله اِعِلِنّه تا خِشک بَووشه
بعد وِره جمع کِنّه و کسیه دِله اَتّا جا که رطوبِت نداره توتو کِنّه 
اَگه کشک خِشک بَمونده تا یک سال موندِگاری دارنه. 

توضیحات: 
 پَر: چوبی بلند که انتهای آن مانند پروانه است و داخل تلم قرار دارد
دو نپار : نفار چوبی مخصوص دوغ 
تِلم پاس: چیزی شبیه گوه که در قسمت انتهایی تلم قرار دارد 
لاک: ظرف چوبی مانند لگن 
متقال: پارچه سفید نخی
توتو: آویزان 
نویسنده : دوستعلی علیخانی / فروردین نودونه


نارنگی ساغات مازرون 

نارنگی چه چیسته خاره؟
◀️ سِرما بَخِردِن جِلو ره گِرنه
◀️ تنِ او ره تامین کنده
◀️ مَشتِ ویتامین c هسته
◀️ کلسترول خون ره میزان کنده
◀️ جلوی سرطان کبد ره گرنه
◀️ دِشمِن چربی هسته
◀️ رنگ پوست ره جِلا دِنه
 
چتی نارنگی ره او بیریم؟
✅ نارنگی ره بشورین
✅ نارنگی با چَقو دِلاپّه هاکنین
✅ لاپّه ره، نارنگی او گیر سر فشار هادین 
✅ اَنده فشار هادین تا ونه او توم بَوو
✅ نارنگی او ره پِرزو هاکنین 
✅ اِسا وِره نوش جان هاکنین 
شه اصالت ره حفظ هاکنیم تا تومبی مازرونی گب بزنیم. 
دوستعلی علیخانی


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها